جدول جو
جدول جو

معنی له بوردن - جستجوی لغت در جدول جو

له بوردن
دراز کشیدن، استراحت کردن، افتاده ساختمان یا دیوار یا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لت خوردن
تصویر لت خوردن
لطمه خوردن، سیلی خوردن، تپانچه خوردن، برای مثال در شهوت نفس کافر ببند / وگر عاشقی لت خور و سر ببند (سعدی۱ - ۱۶۶)، زیان دیدن و شکست خوردن در کسب و کار
فرهنگ فارسی عمید
(لِ هَِ لَ وَ دَ / دِ)
له و لورده. سخت خرد و درهم شکسته و رجوع به له و نیز له و لورده شود
لغت نامه دهخدا
(غَ کَ دَ)
در انجام کاری تردید کردن. کسی را از کردن کاری بازداشتن
لغت نامه دهخدا
(سَ گُ گَتَ)
سیلی و چک خوردن. کوفته شدن به لگد. (آنندراج) ، ضعیف و لاغر شدن. هزال مفرط پیدا کردن.
- لت خوردن بچۀ شیرخوار یا مریض، بواسطۀ نرسیدن شیر یا غذا ضعیف شدن. به علت کم شیری مادر یا دایه ضعیف شدن طفل: از دیر و زود شیردادن بچه لت میخورد، ضعیف میشود. چون به بچه شیر بموقع ندهند یا کم دهند بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود: دو وعده که شیر بچه پس افتاد بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود.
- لت خوردن باغ یا درختان باغ، برای نرسیدن آب در موقع خود، پژمردن آن.
- لت خوردن کار، برهم شدن کار:
دل گر از سینه رودکار غم از وی مطلب
لت خورد کار چو کاسب ز دکان برخیزد.
ملاطغرا.
- لت خوردن مهره، مضروب شدن آن. زده شدن مهره:
لت خورد ز خال سپهش مهرۀ گردون
نقش مه و خورشید در این پرده چه باشد.
ملاطغرا
لغت نامه دهخدا
(سُ مَ دَ)
لک آوردن چشم، نقطه ای از سپیدی و یا سیاهی و یا سرخی در آن ظاهر شدن
لغت نامه دهخدا
(سَ شُ تَ)
خوردن گه، در تداول، مجازاً، سخنان بی ربط گفتن. سخن یا عبارتی خارج از اندازۀ خویش گفتن، فضولی. فضولی کردن.
- گه جن خورده، در مقام تحقیر به کسی میگویند که پیش گویی بیجا میکند. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَاَ تَ)
شکایت کردن:
گله از دست ستمکاره به سلطان گویند
چون ستمکاره تو باشی گله پیش که بریم ؟
سعدی (صاحبیه).
بهیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن
کجا برم گله از دست پادشاه ولایت ؟
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صله خوردن
تصویر صله خوردن
جایزه گرفتن عطا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله بردن
تصویر گله بردن
شکایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خوردن پلیدی آدمی و جانوران، (دشنامی است) مزخرف گفتن فضولی کردن: خویش را از رهروان کمتر شمر تو حریف زهر نایی گه مخور. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لت خوردن
تصویر لت خوردن
سیلی و چک خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
لک آوردن چشم. نقطه ای از سفیدی یا سیاهی و یا سرخی در چشم ظاهر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لک آوردن
تصویر لک آوردن
((لَ. وَ دَ))
نقطه ای از سفیدی یا سیاهی و یا سرخی در چشم ظاهر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صله خوردن
تصویر صله خوردن
((~. خُ دَ))
جایزه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لت خوردن
تصویر لت خوردن
((~. خُ دَ))
سیلی خوردن، زبون گشتن
فرهنگ فارسی معین
به خواب رفتن، خوابیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شیفته کردن، دلبری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ناگهان به میان جمعیت یا گروهی رفتن، بی نظم وارد جایی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
روانه کردن و راهی نمودن، راندن
فرهنگ گویش مازندرانی
زن گرفتن، همسر گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر رفتن آب و مایعات دیگر در اثر جوشیدن، جوشش چشمه، پرجوش
فرهنگ گویش مازندرانی
داخل شدن، فرو رفتگی اشیا در اثر ضربه
فرهنگ گویش مازندرانی
فهمیدن، درک کردن، دزدیدن، قاپیدن، نجات دادن کسی از مهلکه.، هدر رفتن، چرخانیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
مأنوس کردن گوساله با مادرش، دست بردن، کورتاژ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تعقیب، پی گرد، دریافتن، ادراک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پا پیش گذاشتن، جلو رفتن، پیش روی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فهمیدن باخبر شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جن زدگی
فرهنگ گویش مازندرانی
لاغر شدن، ضعیف گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
فرو ریختن، فرو افتادن، در خواب فرو رفتن، دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
هجوم بردن، تاختن، با شتاب پا در راه گذاشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای در بالا لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
به فکر فرو رفتن اندیشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی