سیلی و چک خوردن. کوفته شدن به لگد. (آنندراج) ، ضعیف و لاغر شدن. هزال مفرط پیدا کردن. - لت خوردن بچۀ شیرخوار یا مریض، بواسطۀ نرسیدن شیر یا غذا ضعیف شدن. به علت کم شیری مادر یا دایه ضعیف شدن طفل: از دیر و زود شیردادن بچه لت میخورد، ضعیف میشود. چون به بچه شیر بموقع ندهند یا کم دهند بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود: دو وعده که شیر بچه پس افتاد بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود. - لت خوردن باغ یا درختان باغ، برای نرسیدن آب در موقع خود، پژمردن آن. - لت خوردن کار، برهم شدن کار: دل گر از سینه رودکار غم از وی مطلب لت خورد کار چو کاسب ز دکان برخیزد. ملاطغرا. - لت خوردن مهره، مضروب شدن آن. زده شدن مهره: لت خورد ز خال سپهش مهرۀ گردون نقش مه و خورشید در این پرده چه باشد. ملاطغرا
سیلی و چک خوردن. کوفته شدن به لگد. (آنندراج) ، ضعیف و لاغر شدن. هزال مفرط پیدا کردن. - لت خوردن بچۀ شیرخوار یا مریض، بواسطۀ نرسیدن شیر یا غذا ضعیف شدن. به علت کم شیری مادر یا دایه ضعیف شدن طفل: از دیر و زود شیردادن بچه لت میخورد، ضعیف میشود. چون به بچه شیر بموقع ندهند یا کم دهند بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود: دو وعده که شیر بچه پس افتاد بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود. - لت خوردن باغ یا درختان باغ، برای نرسیدن آب در موقع خود، پژمردن آن. - لت خوردن کار، برهم شدن کار: دل گر از سینه رودکار غم از وی مطلب لت خورد کار چو کاسب ز دکان برخیزد. ملاطغرا. - لت خوردن مهره، مضروب شدن آن. زده شدن مهره: لت خورد ز خال سپهش مهرۀ گردون نقش مه و خورشید در این پرده چه باشد. ملاطغرا
خوردن گه، در تداول، مجازاً، سخنان بی ربط گفتن. سخن یا عبارتی خارج از اندازۀ خویش گفتن، فضولی. فضولی کردن. - گه جن خورده، در مقام تحقیر به کسی میگویند که پیش گویی بیجا میکند. (فرهنگ نظام)
خوردن گه، در تداول، مجازاً، سخنان بی ربط گفتن. سخن یا عبارتی خارج از اندازۀ خویش گفتن، فضولی. فضولی کردن. - گه جن خورده، در مقام تحقیر به کسی میگویند که پیش گویی بیجا میکند. (فرهنگ نظام)
شکایت کردن: گله از دست ستمکاره به سلطان گویند چون ستمکاره تو باشی گله پیش که بریم ؟ سعدی (صاحبیه). بهیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن کجا برم گله از دست پادشاه ولایت ؟ سعدی (طیبات)
شکایت کردن: گله از دست ستمکاره به سلطان گویند چون ستمکاره تو باشی گله پیش که بریم ؟ سعدی (صاحبیه). بهیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن کجا برم گله از دست پادشاه ولایت ؟ سعدی (طیبات)